Saturday, February 16, 2013

خیلی‌ عجیب مثل پیچک

تا حالا شده یه چیزیو بخواین بعد یکی‌ دیگه  دقیقا همونو خیلی‌ راحت‌تر و زود تراز شما اونو به دست بیاره،حتی بدون اینکه بخواد اون چیز‌رو....مساله تون همینه.از وقتی‌ یادم میاد من همینجوری بودم.هرچیو می‌خواستم دیگران زودتر از من داشتن...جالبه نه...قبلنا که خیلی‌ خوب بودم اصلا برام مهم نبود...الان نه....چند سالی‌ هست که تبدیل شدم به جادوگر سپید برفی....ته دلم سیاهه....حسودم....به همه کس حسودی می‌کنم...حتی خواهرم....من اینجوری نبودم.....اینجوری شدم....از وقتی‌ اینجوری شدم که هیچ چیز به کامم نبود...از همین ۴ سال گذشته شروع شد ...وقتی‌ که همه حتی اون داشتن میرفتن بالا...و دقیقا من موندم پائین....من....تنها....تنها....از همینجا من حسود شدم....شروع شده بود ....خیلی‌ عجیب مثل پیچک دوره من چرخیده...داره رشد می‌کنه....تا حالا چند دفعه یواش یواش ساقه هاشو زدم....تا میام برسم به ریشش....دوباره محکمتر می‌شه....داره منو فشار میده....له‌ میشم آخرش....له‌ داغون.....

No comments:

Post a Comment